بیرون از یه دایره ای به یه شعاع نامعلومی همه خوبند باید دید کی حتا تو دایره ی بی شعاع من جاش می شه

SiNA

رفاقت کثافت و کثافت رفاقت که می گن همینه

دیدی تو هم لاشی بودی

ماه بالای سر تنهایی است

یاد من باشد تنها هستم

sina

بازیت گرفته بود شیطونی می کردی سرت را پس می کشیدی و من حتا در آن تاریکی لبخند رندی را بر لبانت دیدم

بوسیدن  لب  یار  اول  ز دست   مگذار

کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن